ابوهاشم جعفری گفته است :
برامام هادی (صلوات الله علیه)وارد شدم ودیدم آقا بازبان هندی بامن سخن فرمود،امامن درست نتوانستم پاسخ اورا بدهم.
پیش حضرت خاشاک دانی پر ریگ بود،یک ریگ برداشت ودر دهان خودنهاد وسه مرتبه مکید پس آن را به من داد ومن آن را در دهان خویش نهادم
خدای را سوگند هنوز از حضور اوبرنخاسته بودم که
به هفتاد وسه زبان سخن می گفتم ونخستین آن ها هندی بود.
الثاقب فی المناقب ، ۵۳۹
الخرائج الجرائح ، ج ۲ ،ص ۶۷۵
اعلام الوری ، ج ۲ ، ص۱۱۷
مناقب ابن شهرآشوب ، ج۶ ، ص ۳۵۵
امام هــــــادی علیه السلام فرمودند:
کسی که دو پدر دینی او یعنی محـمــد و عـلـی(علیهما السلام)در نزد او گرامی تر از پدر و مادر نژادی او
نبـاشند.
در واقع از دین خدا نه از حلالش و نه از حرامش و نه کم و نه زیاد بهره ای نبـرده است...
القطره جلد٢صفحه23و24ذیل حدیث شماره
2/674
عمّار بن زید گفت:
به امام هادی (علیه السلام) عرض کردم: آیا شما می توانید به آسمان بالا روید و چیزی با خود بیاورید که نمونه اش در زمین نیست ؟
تا این درخواست را نمودم ، دیدم امام (علیه السلام) در هوا بالا رفت و من به ایشان نگاه کردم تا از نظرم پنهان گردید،
پس از مدّتی برگشت و با خود پرنده ای طلائی آورد که در گوشهایش گوشواره های طلا و در منقارش درّ گرانبهائی بود و می گفت :
«خدایی جز خداوند یکتا نیست ، محمّد فرستاده خداوند است ، و علی ولیّ پروردگار است» .
امام فرمود: این پرنده ای از پرندگان بهشت است...
دلائل الإمامة 413
امام هادی(علیه السلام)در ذیل این آیهء شریفه
(وَ لَو اَنَّما فِی الاَرضِ
مِن شَجَرَةٍ اقلامٌ و البَحرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَةُ اَبحُرٍ ما نَفِدَت
کَلِماتُ اللّهِ اِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم)ٌ.(لقمان/۲۷)
و اگر هر درخت روی
زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خدا
ناتمام بماند، که همانا خدا را اقتدار و حکمت است.
فرمودند :ما کلمات خدا
هستیم که پایان نمی پذیرد و فضیلت های ما درک نمی شود.
تحف العقول ص۴۷۹
أشهــــــدُ أن علــــــیاولــــــی اللّــــــه
اللــــــهمَّ عَجّــــــل لِوَلیــــــکَ الفَــــــرَج
حضرت امام سجاد (علیه السلام) فرمودند:
خداوند رحمت کند عباس (علیه السلام) را که برادرش را بر خود برگزید و آزمایش داد،
و جان خود را فدای برادرش نمود تا دو دستش قطع شد.
وخداوند متعال، به جای دو دست،به او دو بال داد که به هرجای بهشت که بخواهد با فرشتگان پرواز نماید.
مانندجعفر بن ابی طالب(علیه السلام) و بدون تردید،
برای حضرت عباس(علیه السلام)نزد خداوند تبارک وتعالی،مقامی است که همه ی شهدا در روز قیامت به جهت آن مقام،به او غبطه می خورند.
ابصارالعین،علامه ی سماوی،صفحه ۲۷-۲۶
أشهــــــدُ أن علــــــیاولــــــی اللّــــــه
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:
ام ایمن گفت : به طرف مکه راه افتادم در جحفه تشنگی زیادی به من دست داد که ترسیدم هلاک شوم به درگاه خدا نالیدم و عرض کردم :
خداوندا مرا به تشنگی مبتلا می کنی در حالیکه خدمتگزار دختر پیغمبرت هستم ؟
همینکه گفتار من به پایان رسید ناگهان سطلی که در آن از آبهای بهشتی بود فرود آمد من از آن آشامیدم ،
و به حق سرور خودم فاطمه (سلام الله علیها) تا هفت سال بعد ازآن هرگزگرسنه وتشنه نشدم.
الثاقب فی المناقب: 196 ح 1
بحارالانوار: 46/43 ح 45
القطره: ج 1 ح 20/271 ص 416-417
اللــــــهمَّ عَجّــــــل لِوَلیــــــکَ الفَــــــرَج
أشهــــــدُ أن علــــــیاولــــــی اللّــــــه
حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السلام)فرمودند :
همانا خوشبخت واقعی کسی است که
حضرت علی (علیه السلام) را چه در حال زندگیِ آن حضرت و چه بعد از دنیا رفتن ایشان دوست داشته باشد
و
بدبخت واقعی کسی است که
حضرت علی (علیه السلام)را چه در حال زندگیِ آن حضرت و چه بعد از دنیا رفتن ایشان دشمن بدارد.
أمالی صدوق ، ص ۲۴۹ ، ح ۸
اللــــــهمَّ عَجّــــــل لِوَلیــــــکَ الفَــــــرَج
أشهــــــدُ أن علــــــیاولــــــی اللّــــــه
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند :
فاطمه(سلام الله علیها) حوریه ایى است در سیماى انسان ، هر گاه من در خود شور و شوق بهشت احساس می کنم او را بوسه باران می سازم .
تاریخ خطیب بغدادی ج 5 ص 86
فاطمه سلام الله علیها من المهد الی اللحد ص 62
اللــــــهمَّ عَجّــــــل لِوَلیــــــکَ الفَــــــرَج
پرچم زیبای هیئت تقریبا در ابعاد 6در 4 متر
أشهــــــدُ أن علــــــیاولــــــی اللّــــــه
وَاتَّقوا فِتنَةً لاٰ تُصِیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّةً
پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر آیهٔ 25سورهٔ انفال فرمودند:
هر کس در جانشینی من به علی (علیه السلام)ظلم کند ،
مانند آن است که پیامبری من و پیامبران گذشته را انکار کند .
اللــــــهمَّ عَجّــــــل لِوَلیــــــکَ الفَــــــرَج
أشهــــــدُ أن علــــــیاولــــــی اللّــــــه
️خداوند به خشم فاطمه(سلام الله علیها)، خشمگین و به خشنودى او، خشنود میگردد.
امستدرک على الصحیحین ج3 ،ص167
از ﻣﻔﻀّﻞ ﺭﻭﺍﻳﺖ شده ﻛﻪ ﮔﻔﺖ:
ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻌﻔﺮ ﺻﺎﺩﻕ (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ) ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ (صلی الله علیه وآله) ﻛﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ:
ﻓﺎﻃﻤﻪ (سلام الله علیها) ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻧﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ ﺁﮔﺎﻩ ﻛﻦ ، ﺁﻳﺎ ﻭﻱ ﻓﻘﻂ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻧﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩند: ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺮﻳﻢ است ، ﻛﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻧﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﻲ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍﺀ (علیهاالسلام) ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻭّﻟﻴﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ.
أشهــــــدُ أن علــــــیاولــــــی اللّــــــه
امام صادق (علیه السلام)فرمودند:
اگر زمان او (حضرت ولیعصرارواحنافداه) را درک کنم ، تمام عمر به او خدمت میکنم.
الغیبه، نعمانى، ص ٢۴۵
قبل از مسافرت ببین همسفرت کیست وپیش ازخرید خانه ببین همسایه ات کیست.
امام علی(علیه السلام)
او را عمویم عباس زد
الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی خاتم النبیین محمد النبی الامین، و علی آله الطیبین و لا سیما ابن عمه و وصیه أمیرالمؤمنین (صلوات الله اجمعین)
این جانب علی پور فرشی فرزند محمد رضا ساکن قرچک ورامین دو کرامت زیر را به محضرتان تقدیم می نمایم تا آن را در جلد چهارم کتاب بیاورید.
شخصی از اهل سنت هر روز به حرم حضرت امام رضا (علیه السلام) در محضر آقا سخنان بی ادبانه بر زبان می راند. روزی در حرم آمد کار هر روزش را تکرار کند. به مجرد تکرار مطالب هر روزش یکدفعه می خورد به زمین و صورتش سیاه می شود و به درک واصل می شود. یکی از خدام حضرت امام رضا (علیه السلام) به آقا عرض می کند: آقا جان شما چرا جواب این بی ادبی را زودتر ندادین؟ همان شب آقا به او می فرماید: من او را نزدم؛ زیرا من امام رئوف و مهربانم او را عمویم حضرت عباس (علیه السلام) زدند. درآن زمان جسارت آن شخص، جدم امام حسین و عموی بزرگوارم حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) به زیارت من آمده بودند و مورد غضب عموی عزیزم قرار گرفت.
چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع) جلد ۴ صفحه ۶۰۴
جابر بن یزید گوید.
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه
(قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اؤلؤ الالباب)
(زمر آیه 9)
بگو آیا آنان که میدانند با آنان که نمیدانند برابرند؟
تنها خردمندان پند میگیرند.
فرمودند:
ماییم کسانی که میدانیم و دشمنان ما کسانی هستند که نمیدانند,و شیعیان ما خردمندان هستند.
بصائر الدرجات حدیث ٢٣٠ صفحه ١٨٥
اَللَّهُمَّ العَنِ الجِبتَ وَ الطّاغوت وَ النَّعثَل وَ عَذّبهُم عَذاباً شَدیداً
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
امام حسن مجتبی (علیه السلام):
◀️إنَّ لِأهَلِ النّارِ علاماتٌ یُعرَفونَ بِها وَهِیَ الَاِلحادُ لِأَولیاءِاللهِ والموُالاةُ لِأَعداءِالله.
اهل دوزخ نشانههایی دارند که بدان شناخته میشوند، آنها با اولیای خدا عداوت و با دشمنان خدا محبّت و دوستی دارند.
احقاقالحق، ج ۱۱، ص ۲۲۵
-------〰〰〰〰-------
«امام جعفرصادق علیهالسلام»:
◀️کذَبَ مَن زَعَمَ اَنَّهُ مِن شیَعتِنا وَ هُو مُتَمَسِّکٌ بِعُروةِ غَیرِنا.
دروغ میگوید آن کسی که ادّعا میکند شیعة ما است ولی از غیر ما پیروی میکند.
بحار، ج ۲، ص ۹۸
--------〰〰〰〰-------
امام حسن مجتبی(علیه السلام):
◀️والّذی بَعثَ مُحمداً صلیالله علیه وآله بِالحَقِّ لا یَنتَقِصُ مِن حَقِّنا أهلَالبَیت اَحدٌ اِلّا نَقَّصَهُ اللهُ مِن عَمَلِهِ مِثلَه.
قسم به آن کس که محمد صلیالله علیه و آله را به حق برانگیخت هر کس به هر اندازه که از حق ما ضایع کند خداوند نیز به همان اندازه از عمل او ضایع و تباه خواهد نمود.
احقاقالحق، ج ۱۱، ص ۲۳۹
—------〰〰〰〰------
◀️حرِّمتِ الجَنّةُ علی مَن ظَلمَ اَهلَ بَیتی وَ علی مَن قاتَلَهم وَ عَلی المُعینِ عَلَیهم و عَلی مَن سَبَّهُم.
هر کس که به اهل بیت من ظلم و ستم کرده و یا با آنان محاربه نموده و یا بر علیه آنها همدست شده و یا آنان را دشنام داده باشد، هرگز به بهشت راه نخواهد یافت.
امام صادق علیه السلام:
تَواصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا، وَ کُونُوا اِخْوَةً بَرَرَةً کَما اَمَرَکُمُ اللّه ُ عَزَّ وَ جَلَّ؛
▪️با یکدیگر، رفت و آمد [و ارتباط] داشته باشید و به هم نیکى کنید و با هم مهربان باشید و چنان که خداى عزوجل به شما فرمان داده است، برادرانى نیکوکار [براى هم] باشید.
امام صادق علیه السلام: عیسى علیه السلام از کنار قومى گذشت که در میانشان هیاهو برپا بود. پرسید: «چه خبر است؟ ». گفته شد: دختر فلانى به خانه شوهر مى رود. فرمود: «آن زن، امشب مى میرد».
چون فردا شد، به عیسى علیه السلام گفته شد: آن زن، زنده است.
عیسى علیه السلام با مردم به خانه آن زن رفت. شوهرش بیرون آمد. به وى گفت: «از همسرت بپرس که شب گذشته چه کار نیکى انجام داده است».
زن گفت: کارى نکردم، جز این که مستمندى در شب هاى جمعه گذشته نزد من مى آمد. دیشب نیز آمد و بانگ زد. کسى پاسخش را نداد. مرد مستمند با خود گفت: چه قدر سخت است که صدایم را نمى شنود و امشب، خانوادهام گرسنه مى مانند. [چون چنین گفت، ] به صورت ناشناس، برخاستم و به اندازه شب هاى گذشته چیزى به وى دادم.
عیسى علیه السلام فرمود: «از جایت بلند شو».
چون زن بلند شد، در زیر فرشها افعى اى آماده نیش زدن بود. عیسى علیه السلام فرمود: «به خاطر صدقه ات این بلا از تو دور شد».
امام کاظم علیه السلام:
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصیَةِ وَ صِدْقَ النِّیَّةِ وَ عِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَ اَکْرِمْنا بِالْهُدى وَ الاِْسْتِقامَةِ؛
▪️خدایا روزى کن ما را توفیق اطاعت و دورى از گناه و نیّت پاک و شناختن احکام، و اکرام نما ما را به هدایت و استقامت.
امام رضا علیه السلام:
اَلصَّغائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ اِلَى الْکَبائِرِ
ومَنْ لَمْ یَخَفِ اللّه َ فِى الْقَلیلِ، لَمْ یَخَفْهُ فِى الْکَثیرِ.
▫️امام رضا علیه السلام فرمود:
گناهان کوچک، راهى به سوى گناهان کبیره است.
هر کس که در گناهان کوچک از خدا نترسد،
در مورد گناهان بزرگ و بسیار هم از او نمى ترسد.
امام جواد علیه السلام:
مَنْ اَطاعَ هَواهُ
اَعْطى عَدُوَّهُ مُناهُ.
▪️امام جواد علیه السلام فرمود:
کسى که از هواى نفس خود اطاعت کند
آرزوهاى دشمن خویش را برآورده است.
امام هادی علیه السلام:
ألقُوا النِّعَمَ بحُسنِ مُجاوَرَتِها ؛ والتَمِسوا الزِّیادَةَ فیها بالشُّکرِ علَیها، واعلَموا أنّ النَّفسَ أقبَلُ شیءٍ لِما اُعطِیَت، وأمنَعُ شَیءٍ لِما مُنِعَت.
امام هادى علیه السلام: براى نعمتها همسایه خوبى باشید و باسپاسگزارى و قدردانى از آنها، بر نعمت هاى خویش بیفزایید و بدانید که نفْس، آنچه را به او داده مى شود به راحتى مى پذیرد و در برابر آنچه از آن باز داشته مى شود، به شدت مقاومت مى کند.
أعلام الدین: ۳۱۲
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
کسى که پیاده به زیارت قبر حضرت حسین بن علی علیه السّلام برود، خداوند به ازای هر گام، و هر قدمی که برداشته و گذاشته است، پاداش آزاد کردن بنده ای از فرزندان اسماعیل را عطا می فرماید.
(کامل الزیارات، ص134)
امام صادق(ع):
ای زراره، آسمان چهل روز بر حسین(ع) خون گریه کرد و زمین چهل روز برای عزای آن حضرت گریست به تیره و تار شدن و خورشید با کسوف و سرخی خود چهل روز گریست... و ملائکه الهی برای آن حضرت چهل روز گریستند
(مستدرک الوسائل/ج10/ص314)
آیه الله ناصری از علمای اصفهان:
مرحوم دربندی سوال کرد، از شیخ اعظم انصاری در حالی که مرحوم شیخ انصاری از حرم امیرالمومنین __علیه السلام__ داشت می آمد بیرون و مرحوم دربندی داشت وارد حرم می شد که در این هنگام این دو عالم بزرگوار برخورد کردند به همدیگر.
مرحوم دربندی از مرحوم شیخ انصاری سوال کرد که: آقا شما پناه و مرجع شیعه هستید در دنیا، و من سوالی از شما دارم.
مرحوم شیخ انصاری فرمودند:
بپرس، سوالت چیه؟
فرمود: میخواهم سوال کنم که بوسیدن عَتَبهی امیرالمومنین __علیه السلام__ جایز است یا خیر؟
(عتبه همان ورودی دم درب است همآن چوب محکم پایین در است، که عدهای خم میشوند و میبوسند).
مرحوم دربندی میپرسد که آیا بوسیدن چوب سفتِ در جایز است یا خیر؟!
.
مرحوم شیخ انصاری فرمودند: خیر ،جایز نیست، که عتبه امیرالمومنین __علیه السلام__ را کسی ببوسد، جز امام حسن و امام حسین __سلام الله علیهما__ و حضرت سلمان و اویس قرنی. آنها میتوانند عتبه علی __علیه السلام__ را ببوسند. ما که علی را نشناخته ایم چطور عتبه او را ببوسیم . .
.
بعد مرحوم دربندی پرسید: پس شما جایز نمیدانید که عتبه علی __علیه السلام__ را ببوسند؟!
فرمود: بله ببوسند عتبهی امیرالمؤمنین __علیه السلام__ را، نه از این بابت که عتبه امیرالمؤمنین __علیه السلام__ است؛ چون عتبه علی __علیهالسلام__ را همان بزرگان باید ببوسند که او را میشناسند
بلکه عتبهرا ما باید ببوسیم بعنوان اینکه جای پای زوّار است .
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا أبا صالحَ المهدی السَّلا مُ عَلَیْکَ یا داعِىَ اللَّهِ وَ رَبّانِىَّ آیاتِهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بابَ اللَّهِ وَ دَیّانَ دینِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَ ناصِرَ حَقِّهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلیلَ اِرادَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا تالِىَ کِتابِ اللَّهِ وَتَرْجُمانَهُ
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و سرخ گل بدر آید
خجسته میلاد
ولادت با سعادت حضرت ولی عصر «عجل الله تعالی فرجه الشریف»
را به منتظران آن امام همام (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
و کاربران گرامی تبریک و تهنیت عرض مینماییم.
به مناسبت نیمه شعبان مراسم جشن و سرور
در
دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی(مدظله العالی)
با سخنرانی:
حجت الاسلام والمسلمین آقای میرشفیعی
همراه با:
مدیحه سرایی مداحان اهل بیت (علیهم السلام)
برگزار میگردد.
زمان: یکشنبه 15 شعبان المعظم مصادف با 2 خرداد 1395
ساعت 11 صبح
مکان: خیابان انقلاب (چهارمردان) کوچه 6، بیت حضرت آیت الله العظمی بروجردی (قدس سره)
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله علوی بروجردی (مدظله العالی)
بسم الله الرحمن الرحیم
برای من مایه خوشوقتی است که امروز این توفیق را پیدا کردم که خدمت شما خواهران برسم و از نزدیک زیارتتان کنم.
اهمیت بانوان و تأثیرگذاری آنها در طول تاریخ
در طول تاریخ شیعه، در میان بانوان، شخصیتهای بسیار بزرگ و تأثیرگذاری داشتیم که مکتب ما وامدار آنها است؛ مثلاً صدیقه کبری (سلام الله علیها) شخصیتی است که ما نه به عنوان مقدم بر امیرالمومنین اما در آغاز مبارزه و جلوگیری از انحرافی که بعد از پیغمبر پیش آمد میدان دار می باشد و اساس مبارزه صدیقه کبری (سلام الله علیها) است؛ و آنچنان شخصیت ایشان بر بقای مکتب تأثیرگذار است که ما حتی امیرالمؤمنین را در سایه مبارزات ایشان میبینیم. خود صحیح بخاری این را نقل میکند که تا فاطمه زهرا (سلام الله علیها) زنده بودند امیرالمؤمنین در بین مردم وجاهتی داشتند و بعد از شهادت ایشان این وجاهت تضعیف شد.
یا مثلاً شخصیتی همچون زینب کبری (سلام الله علیها)، که مرحوم آیت الله خویی در کتاب معجم رجال الحدیث، از ایشان به «شریکة الحسین» تعبیر میکنند؛ یعنی در نهضت عاشورا زینب کبری (سلام الله علیها) مقام شراکت دارد و اگر ایشان نبود، اصلاً این حرکت از بین میرفت و ما وقتی اوج مبارزات را میبینیم، بهخصوص در آن دورانی که در کربلا بودند، میبینیم که ایشان شام را متحول میکنند، به طوری که همان مردمی که در هنگام ورود سنگ میزدند و آتش و خاکستر میریختند، در روز خروج آنها از شام جمع شده بودند و گریه میکردند. این تأثیرگذاری زینب کبری (سلام الله علیها) را نشان میدهد. باید به تأثیرگذاریهایی که بانوان ما داشتند توجه داشته باشیم. این مسئله در طول تاریخ جریان داشته و در گوشه و کنار دنیای اسلام چنین شخصیتهایی را میبینیم؛ از دختران سیدالشهدا (علیه السلام) گرفته تا کسی همچون سیده نفیسه، که ایشان به مصر رفتند و از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) هستند. همسرشان هم از نوادگان سیدالشهدا (علیه السلام) بودند و در مصر، در مکتب شیعی، تحولی ایجاد کردند. امروزه نیز قبر سیده نفیسه در مصر زیارتگاه است، علیرغم اینکه ساکنان آنجا امروزه سنی هستند، اما به زیارت میروند و این نمونهها در صدر اسلام فراوان است.
در میان مادران ائمه (علیهم السلام) نیز بزرگانی مثل جناب امفروه را داریم که خود امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) تمجیدهای فوقالعادهای از اینها دارند. یا فاطمه بنت امام مجتبی (علیه السلام)، که ایشان از شخصیتهای بسیار ممتاز بودهاند. بعد از این دوره نیز میبینیم که بزرگانی از بانوان در طول تاریخ درخشیدند. در بین روات حدیث نیز بانوان بزرگی را داریم که از شاگردان ائمه (علیهم السلام) بودند و برخی علما، مثلاً خود مرحوم آیت الله بروجردی، افتخار میکردند که از نسل مجلسی هستند و مادر ایشان دختر مجلسی، آمنه بیگم، است که در کتابهایشان از ایشان تمجید میکنند؛ و حتی مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم سید بحرالعلوم که عموی ایشان هستند و مرحوم سید محمد طباطبایی، که شیخ اجازه وحید بهبهانی است و قبرش در بروجرد است به این نسب افتخار میکردند. اینها همه از آمنه بیگم نقل مطلب میکنند و میگویند: «ان جدتنا آمنه بیگم». این تعبییرات را در کلام این بزرگان داریم. در عصر ما نیز، مرحوم حاجیه خانم امین از بانوان بزرگ بودند که من نیز خدمتشان رسیده بودم و حتی ایشان خدمت مرحوم آیت الله بروجردی رسیده بودند. ایشان بانویی مجتهده بودند و بسیار تأثیرگذار.
وظیفه ما در دوران غیبت
تأثیری که بانوان میتوانند در راه اعتلای مکتب داشته باشند تأثیر بسیار بزرگی است. ما در طول دوران غیبت یک وظیفه داریم و آن اینکه اعتلای امر اهل بیت (علیه السلام) را داشته باشیم. حدیث شریف وجود مقدس رضا (علیه السلام) که فرمودند «رحم الله عبداً احیا امرنا؛ فقلت له فکیف یحیی امرکم؛ قال: الذین یتعلمون علومنا و یعلمونها الناس فان الناس لو عرف حلاوة کلامنا لتبعونا»؛ «خدا رحمت کند کسی را که امر ما را احیا کند؛ پرسیدند چه کسانی امر شما را احیا میکنند؟ فرمودند: اینها کسانی هستند که علوم ما را فرا میگیرند و سپس به مردم یاد میدهند و اگر مردم لطافت کلام ما را یاد بگیرند از ما تبعیت میکنند». آنچه ما از این کلام شریف استفاده میکنیم این است که ما در دوران غیبت وظیفه عرضه داریم. البته سیدالشهدا (علیه السلام) در قیام خودش هم هدف عرضه داشت: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدک و ابی». در میان آنچه از انحراف به وجود آوردند ما باید عرضه معالم وحی را داشته باشیم و اینکه امام میفرمایند: «لو عرف حلاوة کلامنا لتبعونا» یعنی معالم ما را با سلیقه و با زبان لین و نرم به مردم عرضه کنید. این وظیفهای است که حوزههای علمیه و مرجعیت در دوران غیبت بر عهده دارند و شما در راه این عرضه نقش بسیار بزرگ و اساسی بر عهده دارید. حتی نقش شما خواهران از آقایان بیشتر است. شما هم مدیریت خانواده را بر عهده دارید و هم میتوانید مدیریت تمام افرادی را که با شما مرتبطاند بر عهده داشته باشید. نقش شما در این مسیر بسیار بیشتر از نقش آقایان است. لذا بکوشید در محیط خودتان مولد باشید و مطالبی را که میآموزید با سلیقه عرضه کنید. باید برادرانه و خواهرانه در کنار افراد بنشینیم. گاهی هم باید در محاقل خانوادگی اثرگذار شویم تا افراد یکییکی جذب شوند؛ همانگونه که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) این کار را کرد. پیغمبر مجلس سخنرانی نداشت تا مطالب خودش را عرضه کند. افراد را یکییکی جمع کرد و در فاصله سی سال رسالتی را که در مکه به آن مبعوث شده بود انجام داد. با گذشت حدود هفت یا هشت سال بعد از پیغمبر میبینیم آثار همان تبلیغ محفلی و یکییکی جذبکردنها، که عمدتاً از میان جوانان بودند، ظاهر شد؛ دو ابرقدرتی که در آن زمان در دنیا مطرح بودند، یعنی ایران و روم، به تسخیر مسلمانان درآمدند. این واقعیت است که ما میتوانیم تأثیرگذار باشیم اما با زبانی که زبان روز باشد. ما باید متوجه مشکلات دختران و پسران سرزمینمان باشیم و بدانیم که در هر زمانی فرهنگها تفاوت میکند. باید در فرهنگهای موجود رسوخ کنیم و حرف برای گفتن داشته باشیم؛ استدلال داشته باشیم؛ آن هم استدلال متین؛ تا اگر مخاطب اشکالی کرد یا شبهای پرسید ناراحت نشویم. این اشکالکردن است که حتی فکر ما را تغییر میدهد. نوع افرادی که ما به آنها سر و کار داریم این افراد هستند. باید به این نکته توجه کافی داشته باشیم.
مسئولیت عالمان در جامعه
نکته دوم این است که شما عزیزان در راهی افتادهاید که مشکل و سختی دارد. لذا شما به مقتضای آنچه میآموزید و یاد میگیرد مسئولیت پیدا میکنید؛ یعنی شما با کسی که چیزی نیاموخته پیش خدا تفاوت میکنید. خداوند برای علما مسئولیتی را در بیداری و هوشیاری مردم قرار داده است که اگر در این راه حرکت کنید سربازی امام زمان (علیه السلام) را پذیرفتهاید. بین ما و شما فرقی نیست. شما هم برای امام زمان (علیه السلام) سرباز شدهاید و باید به مسئولیت سربازی خودتان عمل کنید و به آن توجه کافی داشته باشید. یکی از خصوصیات این سربازی این است که در این راه که واقع شدید کار پیغمبر (صلی الله علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) را میکنید. آنها هم نشر معالم وحی را میکردند. ما هم داریم این کار را میکنیم. لذا همانگونه که امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیغمبر را توصیف میکند ایشان «طبیب دوّار بطبّه» بوده است؛ پیغمبر طبیب بود، اما طبیبی که داخل مطب نمینشست که مردم صف بکشند و نزدش بروند. اسباب طبابتش را در دست میگرفت و راه میافتاد و دنبال مریض میرفت. توجه داشته باشید که مردم از نظر ما مریض هستند، و ما طبیب هستیم. برخی مریضیشان مختصر است و انحراف کوچکی دارند، اما برخی خیلی منحرفاند و همه چیز را منکر میشوند و متجاهر به فسق هستند. چنین کسی مریض بدحال است. آیا طبیب، مریض را در حالت بدحالی رها میکند تا بمیرد؟ آیا اگر طبیبی از مریضی ناامید میشود او را از بیمارستان بیرون میکند یا اینکه باز هم مطابق حال او برایش تجویز میکند و قرصی به او میدهد که کمتر درد بکشد و غذایی را که خوردنش برایش مناسب است تعیین میکند و مراقب اوست؟ ما طبیب مردمایم. از نظر ما، هیچ کس نباید خارج از دایره هدایت ما واقع شود. هر کسی به تناسب حال خودش؛ ما باید قدرت تشخیص پیدا کنیم و متناسب با تشخیصی که میدهیم دارو تجویز کنیم و برایشان مطالب را بگوییم. زبان ما نسخه است و قلم داروی ما است. خودمان باید نهتنها با زبان، بلکه با عمل و کردار هم رساننده باشیم. باید وقتی ما را میبینند این احساس را داشته باشند که این شخص میتواند الگوی ما واقع شود.
آقای سیستانی نقل میفرمودند که ما درس آیت الله بروجردی بودیم و نزدیک ایام محرم و صفر؛ و درس میخواست تعطیل شود و طلبهها تبلیغ میرفتند. ایشان فرموده بودند: ما از آقایان طلبهها که تبلیغ میروند توقع نداریم اسلام را ترویج کنند. ما توقع داریم عقاید مردم را خراب نکند. بعد توضیح دادند و فرمودند که توجه داشته باشید در هر جایی که میبینید مردم متدین و مسئلهدان هستند حتماً عالمی در آنجا بوده که عمل و رفتار آن عالم، آن مردم را متدین بار آورده است. همه مردم عقایدشان را از راه برهان و استدلال به دست نیاوردهاند، بلکه چهبسا عقاید و عمل آن عالم را دیدهاند و جلو آمدهاند و متوجه دین شدهاند. ایشان فرموده بودند وقتی تبلیغ میروید عملکردتان به گونهای نباشد که آن ذهنیتی که مردم از گذشتگانشان داشتند تخریب شود. عملتان به گونهای باشد که رساننده باشد. بنابراین، ما باید به عنوان طبیب به مردم نگاه کنیم و در راه این طبابت هم بکوشیم و شیوههای ابتکاری در تبلیغ داشته باشیم.
ضرورت استفاده بهینه از وقت
نکته سوم اینکه برای شما این فرصت و فراغت پیش آمده و در حال تحصیل هستید و زحمت میکشید و وقت صرف میکنید. تقاضای من این است که از فرصتهایی که دارید برای یادگیری و آموزش بهرهبرداری کنید. یک دقیقه و یک ثانیه را هم هدر ندهید. وقتی را که به این کار اختصاص میدهید ذهنتان برای پذیرش مهیا باشد. مطالب را مرور کنید و به ذهن بسپارید. امروز امام زمان (علیه السلام) به شما احتیاج دارد. ایشان مظلوم است و نیاز به یاری شما دارد؛ هل من ناصر ینصرنی که سیدالشهداء (علیه السلام) در میدان نبرد میفرمود امروز امام زمان دارد و طلب یاری از شما بیشتر است؛ میگویند: ای کسانی که در راه من حرکت کردید و در راه من قرار گرفتید، بیایید مرا یاری کنید. تا میتوانید مطالعه کنید. به متن درس اطمنیان نکنید. به حواشی هم توجه کنید. تا میتوانید خودتان را با فکر دقیق بار بیاورید و مطلب را راحت نگیرید. اشکال کنید. با اشکالکردن، مطلب برای خودتان پخته میشود و پختگی بیشتری پیدا میکند. امروز روزگاری است که ما با مسائل زیادی سر و کار داریم و مردم مبتلا هستند و ما باید این مسائل را حل کنیم. امیدوارم خداوند شما عزیزان را در این راه موفق بدارد و این رسالت را بتوانید بهخوبی به انجام برسانید. انشاءالله خداوند هم شما را یاری میکند. تقاضایی که از شما دارم این است که در همه شئون به آقا حجت بن الحسن (علیه السلام) متوسل باشید و از ایشان بخواهید که دعایشان همواره شامل حال شما باشد و سعی کنید روزانه این معنا را داشته باشد. حتماً هر روز مقداری قرآن بخوانید و اگر میخوانید با تدبر بخوانید؛ و ثواب و فیوضات این قرائت را به محضر امام زمان (علیه السلام) هدیه کنید که این هدیه مور است در محضر سلیمان؛ باشد که او عنایتش را از ما برنگیرد.
امیدوارم، انشاءالله، در همه شئون خداوند به شما توفیق دهد تا در وضعیت و امکاناتی که امروز در این نظام برای رشد فکری فراهم شده، کمال بهرهبرداری را داشته باشید و هر کدام از شما در آینده منشأ حرکت علمی و اجتماعی، نه فقط در محیط و جامعه خودتان، بلکه در سطح دنیای شیعه و دنیای اسلام باشید.
والسلام علیکم و الرحمه الله وبرکاته
آیت الله یثربی در این مراسم، با اشاره به حدیثی از امام صادق علیه السلام به ذکر فضیلت عزاداری پرداختند و بیان داشتند: حضرت فرمودند رحمت خدا برشیعیان ما، به خدا قسم مومنین واقعی شیعیان ما هستند، به خدا قسم شیعیان ما با ما شریکند.
معظم له افزودند: حضرت در این روایت رحمت شیعیان را با فعل ماضی بیان کردهاند، یعنی شیعیان ما به طور قطع مورد رحمت و مغفرت خداوند هستند.
آیتالله یثربی تأکید کردند: وقتی معصوم سوگند میخورد که مومنان همان شیعیان هستند باید در قرآن هرکجا واژههای مومن، ایمان، مومنون و مومنات آمده است، مصداق قطعی آن شیعیان هستند.
ایشان در توضیح این عبارت افزودند: پس یعنی آیه انما المومنون اخوه به این معناست که شیعیان با هم برادرند و نسبت دادن آیه به سایر مسایل پذیرفتنی نیست.
استاد برجسته دروس خارج حوزه علمیه قم با بیان این که در بسیاری از روایات شیعه آمده است که به اهل سنت سلام کنید و به عیادتشان و تشییع جنازهشان بروید، بیان داشتند: این روایات بنیان مدارا با پیروان همه ادیان و فرق و تعطیلی مخاصمه در جامعه انسانی است، اما تعطیلی منازعه به معنای تعطیلی فهم معارف و حقایق نیست.
ایشان تصریح کردند: باید معارف به جوانان آموزش داده شود و به نسلهای بعد منتقل شود، این که به خاطر یک شعار، مجالسمان را از بیان معارف و حقایق تاریخی و قطعیاتی که به استناد کتب مخالفان مطرح میشود تهی کنیم نه عقلانی است و نه پذیرفتنی.
استاد معظم یادآور شدند: معارف باید در سایه تولی و تبری منتقل شود و البته مکتب ما اهانت به هیچ انسانی را جایز نمیشمارد.
معظم له درخصوص روایت امام صادق علیه السلام افزودند: حضرت سوگند میخورند که شیعیان ما با ما شریک هستند و این شراکت به واسطه طول الحزن و الحسره است، به واسطه همین عزاداریها و گریهها، حضور در مجالس اهل بیت علیهم السلام همه ما با ائمه مشارکت میکنیم.
فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِی
فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج67 ، ص3
حضرت زهرا(سلام الله علیها)
نَحنُ وَسیلَتُهِ فِی خَلقِه وَ نَحنُ خاصَّتُه وَ مَحَلُّ قُدسِه وَ نَحنُ حُجَّتُه فی غَیبِه وَ نَحنُ وَرَثَهُ أنبیائِه؛
ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی ها، ما دلیل های روشن خداییم و وارث پیامبران الهی.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص211
قال رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم)
ألمسلمون إخوة لافضل لأحد علی أحد إلا بالتقوی.
مسلمانان با هم برادرند و هیچکس بر دیگری برتری ندارد، جز به تقوی.
کنز العمال، جلد 1، ص 149 نهج الفصاحه، حدیث .3112
ابن ابى لیلى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت
نماید:
روزى به همراه نعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود:
این شخص کیست ؟
عرض کردم : مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مى باشد، که صاحب راءى و داراى
نفوذ کلام است .
حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر
قیاس مى کند؟
عرض کردم : بلى .
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر
اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: کار خوبى نمى کنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش
کفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت : خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و
رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟
اظهار داشت : خیر.
ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود،
پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .
بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان
را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه ، در آن نمى بود پیه
ها زود فاسد مى شد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب
آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد
تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله
رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.
و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله
((لا إ له إ لاّ اللّه
)) است ، که اوّل آن
((لا اله
)) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش
((الاّ اللّه
)) است ، یعنى ؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.(1)
روزى یک نفر نصرانى به محضر مبارک امام جعفرصادق علیه السلام شرفیاب شد و
پیرامون تشکیلات و خصوصیّات بدن انسان سؤ ال هائى را مطرح کرد؟
امام جعفر صادق علیه السلام در جواب او اظهار داشت :
خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه ترکیب کرده و آفریده است ، تمام بدن
انسان داراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.
رگ ها جسم انسان را سیراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پایدار و
ثابت مى دارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده
گوشت ها مى باشند.
سپس امام علیه السلام افزود:
خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفریده است ، که در هر دست 41 قطعه
استخوان وجود دارد و در کف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو یک قطعه ؛ و
شانه نیز داراى سه قطعه استخوان مى باشد.
و همچنین هر یک از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، که 35 قطعه آن در قدم و
دو قطعه در مچ و ساق پا؛ و یک قطعه در ران .
و نشیمن گاه نیز داراى دو قطعه استخوان مى باشد.
و در کمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد.
و در هر یک از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، که دو طرف 18 عدد مى باشد.
و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .
و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد.
و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غیر از فکّ پائین و بالا، موجود است .
و معمولا انسان ها تا سنین بیست سالگى ، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنین 20
سالگى به بعد تعداد چهار دندان دیگر که به نام دندان هاى عقل معروف است ،
روئیده مى شود.(2)
یکى از اصحاب نزدیک امام جعفر صادق علیه السلام به نام زید
شحّام حکایت کند:
روزى به همراه عدّه اى در محضر پربرکت آن حضرت بودیم ، یکى از شعراء به نام
جعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و کنار خود نشانید و
فرمود: اى جعفر! شنیده ام که درباره جدّم ، حسین علیه السلام شعر گفته اى ؟
جعفر شاعر پاسخ داد: بلى ، فدایت گردم .
حضرت فرمود: چند بیتى از آن اشعار را برایم بخوان .
همین که جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاى امام حسین علیه السلام شد، امام صادق
علیه السلام به قدرى گریست که تمام محاسن شریفش خیس گردید؛ و تمام اهل منزل
نیز گریه اى بسیار کردند.
سپس حضرت فرمود: به خدا قسم ، ملائکه مقرّب الهى در این مجلس حضور دارند و
همانند ما مرثیّه جدّم حسین علیه السلام را مى شنوند؛ و بر مصیبت آن بزگوار مى
گریند.
آن گاه خطاب به جعفر بن عفّان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن که
بر مصائب حسین سلام اللّه علیه ، مرثیّه سرائى مى کنى اهل بهشت قرار داد و
گناهان تو را نیز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.
بعد از آن ، امام علیه السلام فرمود: آیا مایل هستى بیش از این درباره فضیلت
مرثیّه خوانى و گریه براى جدّم ، حسین علیه السلام ، برایت بگویم ؟
جعفر بن عفّان شاعر گفت : بلى ، اى سرورم .
حضرت فرمود: هرکس درباره حسین علیه السلام شعرى بگوید و بگرید و دیگران را نیز
بگریاند، خداوند او را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش مى دهد.(3)
ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حکایت کند:
روزى وارد شهر مدینه شدم و منزل امام جعفر صادق علیه السلام رفتم به حضرتش سلام
کرده و با حالت گریه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گریان هستى ؟
عرض کردم : اى پسر رسول خدا! عدّه اى به ما زخم زبان مى زنند و مى گویند: شما
شیعه ها هیچ برترى بر ما ندارید و با دیگران یکسان مى باشید.
حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مى باشند.
سپس امام علیه السلام از جاى خود برخاست و پاى مبارک خود را بر زمین سائید و
اظهار نمود: به قدرت و اذن خداوند تبارک و تعالى ایجاد شو، پس ناگهان یک کشتى
قرمز رنگ نمایان گردید؛ و در وسط آن درّى سفید رنگ و بر بالاى کشتى پرچمى سبز
وجود داشت که روى آن نوشته بود:
((لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه ، یقتل القائم الا
عداء، و یبعث المؤ منون ، ینصره اللّه )) یعنى ؛ نیست خدائى جز خداى یکتا،
محمّد رسول خدا، علىّ ولى خداست ، قائم آل محمّد علیهم السلام دشمنان را هلاک و
نابود مى گرداند و خداوند او را به وسیله ملائکه یارى مى نماید.
در همین بین متوجه شدم که چهار صندلى درون کشتى وجود دارد، که از انواع جواهرات
ساخته شده بود، پس امام صادق علیه السلام روى یکى از صندلى ها نشست و دو فرزندش
حضرت موسى کاظم و اسماعیل را کنار خود نشانید؛ و به من فرمود: تو هم بنشین .
چون همگى روى صندلى ها نشستیم ؛ به کشتى خطاب کرد و فرمود: به امر خداوند متعال
حرکت کن .
پس کشتى در میان آب دریائى که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر بود، حرکت کرد
تا رسیدیم به سلسله کوه هائى که از دُرّ و یاقوت بود؛ و سپس به جزیره اى
برخوردیم که وسط آن چندین قبّه و گنبد سفید وجود داشت و ملائکه الهى در آن جا
تجمّع کرده بودند.
هنگامى که نزدیک آن ها رسیدیم با صداى بلند گفتند: یاابن رسول الّله ! خوش آمدى
.
بعد از آن ، حضرت فرمود: این گنبدها و قبّه ها مربوط به آل محمّد، از ذریّه
حضرت رسول صلوات الّله علیهم است ، که هر زمان یکى از آن ها رحلت نماید، وارد
یکى از این ساختمان ها خواهد شد تا مدّت زمانى را که خداوند متعال تعیین و در
قرآن بیان نموده است :
ثمّرددنالکم الکرّة علیهم واءمددناکم با موال وبنین وجعلناکم اءکثرنفیرا(4)
یعنى ؛ شما اهل بیت رسالت را مرتبه اى دیگر به عالم دنیا باز مى گردانیم ... .
و بعد از آن ، دست مبارک خود را درون آب دریا کرد و مقدارى درّ و یاقوت بیرون
آورد و به من فرمود: اى داود! چنانچه طالب دنیا هستى این جواهرات را بگیر.
عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! من به دنیا رغبت و علاقه اى ندارم ، پس آن ها
را به دریا ریخت و سپس مقدارى از شن هاى کف دریا را بیرون آورد که از مُشک و
عَنبر خوشبوتر بود؛ و چون همگى ، آن را استشمام کردیم به دریا ریخت ؛ و بعد از
آن فرمود: برخیزید تا به امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب ، ابو محمّد حسن بن
على ، ابو عبدالله حسین بن علىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسین و ابو جعفر محمّد
ابن علىّ سلام کنیم .
پس به امر حضرت برخاستیم و حرکت کردیم تا به گنبدى در میان گنبدها رسیدیم و
حضرت پرده اى را که آویزان بود بلند نمود پس امیرالمؤ منین امام علىّ علیه
السلام را مشاهده کردیم که در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام کردیم .
سپس وارد قبّه اى دیگر شدیم و امام حسن مجتبى علیه السلام را دیدیم و سلام
کردیم ، تا پنج گنبد و قبّه رفتیم و در هر یک امامى حضور داشت تا آخر، که امام
محمّد باقر علیه السلام بود و بر یکایک ایشان سلام کردیم .
بعد از آن ، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود: به سمت راست جزیره
نگاه کنید، همین که نظر کردیم چند قبّه دیگر را دیدیم که بدون پرده بود، پس
عرضه داشتم : یاابن رسول الله ! چطور این قبّه ها بدون پرده است ؟!
در پاسخ اظهار نمود: این ها براى من و دیگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس
فرمود: به میان جزیره توجّه نمائید؛ و چون دقّت کردیم گنبدى رفیع و بلندتر از
دیگر قبّه ها را دیدیم که وسط آن تختى قرار داشت .
بعد از آن امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: این قبّه مخصوص قائم آل محمّد
علیهم السلام است ؛ و سپس فرمود: آماده باشید تا بازگردیم ، و کشتى را مخاطب
قرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حرکت کن ، پس ناگهان بعد از
لحظاتى در همان محلّ قرار گرفتیم .(5)
ماءمون رقّى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت
نماید:
در منزل آن حضرت بودم ، که شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام کرد
و پس از آن که نشست ، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! شما بیش از حدّ عطوفت و مهربانى دارید، شما اهل بیت امامت و
ولایت هستید، چه چیز مانع شده است که قیام نمى کنید و حقّ خود را از غاصبین و
ظالمین باز پس نمى گیرید، با این که بیش از یک صد هزار شمشیر زن آماده جهاد و
فداکارى در رکاب شما هستند؟!
امام صادق علیه السلام فرمود: آرام باش ، خدا حقّ تو را نگه دارد و سپس به یکى
از پیش خدمتان خود فرمود: تنور را آتش کن .
همین که آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه کشید، امام علیه السلام به آن
شخص خراسانى خطاب نمود: برخیز و برو داخل تنور آتش بنشین .
سهل خراسانى گفت : اى سرور و مولایم ! مرا در آتش ، عذاب مگردان ، و مرا مورد
عفو و بخشش خویش قرار بده ، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خویش قرار دهد.
در همین لحظات شخص دیگرى به نام هارون مکّى - در حالى که کفش هاى خود را به دست
گرفته بود - وارد شد و سلام کرد.
حضرت امام صادق سلام اللّه علیه ، پس از جواب سلام ، به او فرمود: اى هارون !
کفش هایت را زمین بگذار و حرکت کن برو درون تنور آتش و بنشین .
هارون مکّى کفش هاى خود را بر زمین نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى ، داخل
تنور رفت و در میان شعله هاى آتش نشست .
آن گاه امام علیه السلام با سهل خراسانى مشغول مذاکره و صحبت شد و پیرامون
وضعیّت فرهنگى ، اقتصادى ، اجتماعى و دیگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را
مطرح نمود مثل آن که مدّت ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است .
پس از گذشت ساعتى ، حضرت فرمود: اى سهل ! بلند شو، برو ببین در تنور چه خبر است
.
همین که سهل کنار تنور آمد، دید هارون مکّى چهار زانو روى آتش ها نشسته است ،
پس از آن امام علیه السلام به هارون اشاره نمود و فرمود: بلند شو بیا؛ و هارون
هم از تنور بیرون آمد.
بعد از آن ، حضرت خطاب به سهل خراسانى کرد و اظهار داشت : در خراسان شما چند
نفر مخلص مانند این شخص - هارون که مطیع ما مى باشد - پیدا مى شود؟
سهل پاسخ داد: هیچ ، نه به خدا سوگند! حتّى یک نفر هم این چنین وجود ندارد.
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: اى سهل ! ما خود مى دانیم که در چه زمانى
خروج و قیام نمائیم ؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، که حدّاقلّ پنج نفر هم دست ،
مطیع و مخلص ما یافت شوند، در ضمن بدان که ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و
هستیم .(6)
مرحوم راوندى در کتاب خرایج و جرائح خود آورده است :
امام محمّد باقر به همراه فرزندش امام جعفر صادق علیهما السلام جهت انجام مراسم
حجّ وارد مکّه مکّرمه شدند.
در مسجدالحرام نزدیک کعبه الهى نشسته بودند، که شخصى وارد شد و اظهار داشت : سؤ
الى دارم ؟
امام باقر علیه السلام فرمود: از فرزندم ، جعفر سؤ ال کن .
آن مرد خطاب به حضرت صادق علیه السلام کرد و گفت : سؤ الى دارم ؟
حضرت فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال کن .
آن مرد گفت : تکلیف کسى که گناهى بزرگ مرتکب شده است ، چیست ؟
حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان از روى عمد و بدون عذر روزه خوارى نموده
است ؟
گفت : گناهى بزرگ تر انجام داده است .
حضرت فرمود: آیا در ماه مبارک رمضان زنا کرده است ؟
آن مرد اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! گناهى بزرگ تر از آن را مرتکب شده است
.
حضرت فرمود: آیا شخص بى گناهى را کشته است ؟
گفت : از آن هم بزرگ تر.
پس از آن صادق آل محمّد علیهم السلام فرمود: چنانچه آن از شیعیان و دوستداران
امیرالمؤ منین امام علىّ علیه السلام باشد، باید به زیارت کعبه الهى برود و
توبه نماید؛ و سپس قسم یاد کند که دیگر مرتکب چنان گناهى نشود؛ ولى اگر از
مخالفین و معاندین باشد راه پذیرش توبه براى او نیست .
آن مرد گفت : خداوند، شما فرزندان فاطمه زهراء علیها السلام را مورد رحمت خویش
قرار دهد، من این چنین جوابى را از رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز شنیده ام
.
بعد از آن ، از محضر مقدّس آن بزرگواران خداحافظى کرد و رفت .
امام محمّد باقر علیه السلام به فرزندش فرمود: همانا این شخص ، حضرت خضر علیه
السلام بود، که خواست تو را به مردم معرّفى نماید.(7)
روزى ابن ابى العوجاء از هشام بن حکم - که هر دو از شاگردان امام جعفر صادق
علیه السلام هستند، پرسید: آیا خداوند متعال حکیم و به همه امور و مسائل دانا
است ؟
پاسخ داد: آرى ، او حکیم ترین و داناترین حکیمان و عالمان است .
پرسید: آیه قرآن فانکحوا ماطاب لکم من النّساء مثنى و ثلاث و رباع فإ ن خفتم
...(8) که مى فرماید: آنچه از زنان مورد علاقه شما قرار گیرد مى توانید تا چهار
زن ازدواج نمائید و اگر نتوانستید بین آن ها عدالت نمائید، به یک نفر اکتفا
کنید، آیا ضرورى و حتمى است ؟
هشام گفت : بلى ، سپس پرسید: پس این آیه قرآن ولن تستطیعوا اءن تعدلوا بین
النّساء...(9) که مى فرماید: هرگز نخواهید توانست بین زنان به عدالت رفتار
نمائید، آیا با آیه قبل منافات ندارد؟
اگر خداوند، حکیم است ؛ پس چرا دو سخن مخالف و ضدّ یکدیگر در یک موضوع ایراد مى
نماید؟
هشام از دادن پاسخ صحیح ساکت ماند؛ و سریع به سمت منزل امام صادق علیه السلام
حرکت نمود و چون به مدینه رسید و بر آن حضرت وارد گردید، امام علیه السلام
فرمود: چه عجب ، الا ن که موقع حجّ نیست ، چطور این جا آمده اى ؟!
هشام گفت : به جهت یک مشکل علمى که ابن ابى العوجاء از من سؤ ال نمود و
نتوانستم جواب آن را بگویم ، به حضور شما آمدم ؛ و سپس داستان را به طور مشروح
براى حضرت تعریف کرد.
حضرت فرمود: در رابطه با آیه اوّل ، مقصود مصارف و مخارج زن مى باشد یعنى اگر
امکانات مالى برایتان فراهم بود و مایل بودید، مى توانید تا چهار زن را ازدواج
نمائید؛ وگرنه بیش از یکى حقّ ندارید.
و امّا نسبت به دوّمین آیه قرآن ، مقصود علاقه و محبّت است ، که امکان ندارد
مردى نسبت به تمام همسران خود یک نوع ابراز علاقه و محبّت داشته باشد.
بنابراین در این جهت ، رعایت عدالت امکان ندارد، برخلاف آیه اوّل که امکان
عدالت هست و مى توان براى هر کدام یک نوع لباس ، منزل ، خوراک و... تهیّه و در
اختیار آن ها قرار داد.
بعد از آن هشام از حضرت صادق علیه السلام خداحافظى کرد و چون نزد ابن ابى
العوجاء آمد و جواب حضرت را بازگو نمود، ابن ابى العوجاء گفت : به خدا قسم !
این جواب از خودت نمى باشد.(10)
مرحوم شیخ طوسى در کتاب خود حکایت نموده است :
روزى منصور دوانیقى امام صادق علیه السلام را به دربار خود احضار کرد، هنگامى
که حضرت وارد شد، کنار منصور - که برایش محلّى در نظر گرفته شده بود - نشست .
پس از آن ، منصور دستور داد تا فرزندش مهدى را بیاورند؛ و چون آمدن مهدى مقدارى
به تاءخیر افتاد، منصور با تهدید گفت : چرا مهدى نیامد؟
اطرافیان در پاسخ گفتند: همین الا ن خواهد آمد.
هنگامى که مهدى وارد مجلس شد، خود را آراسته و خوشبو کرده بود؛ منصور خطاب به
امام صادق علیه السلام کرد و اظهار داشت :
یاابن رسول اللّه ! حدیثى را پیرامون دیدار و رسیدگى به خویشان برایم گفته اى ،
دوست دارم آن حدیث را تکرار فرمائى تا فرزندم ، مهدى نیز بشنود.
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم فرمود: امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام
از رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه مردى با یکى از خویشان خود صله
رحم نماید و از عمرش سه سال بیشتر باقى نباشد، خداوند متعال آن را به مدّت سى
سال طولانى مى نماید؛ و اگر قطع صله رحم نمود و سى سال از عمرش باقى بود،
خداوند آن را سه سال مى گرداند.
منصور گفت : این حدیث خوب بود؛ ولى قصد من آن نبود، حضرت فرمود: بلى ، پدرم از
امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت
نمود: صله رحم سبب عمران و آبادى خانه و زندگى است ؛ و نیز موجب افزایش عمر
خواهد بود، گرچه از خوبان نباشد.
منصور گفت : این خوب بود، ولى منظورم حدیث دیگرى است .
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: پدرم باقرالعلوم از پدرش زین العابدین و او
از پدرش سیّدالشّهداء، از امیرالمؤ منین علىّ علیهم السلام و او از رسول خدا
صلى الله علیه و آله حدیثى را نقل کرده است ، که فرمود:
صله رحم بازخواست شب اوّل قبر و محاسبات قیامت را آسان مى گرداند؛ و دل مرده را
با از بین بردن کینه ها و حسادت ها و ناراحتى ها زنده و شاداب مى نماید.
در این هنگام منصور گفت : آرى ، منظورم همین حدیث بود.(11)
محمّد بن قیس حکایت کند:
روزى در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام نام گروهى از مسلمانان به میان
آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن که دو یا سه نفر
از این افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى کنم و مى آیند در منزل ما غذا
مى خورند.
امام صادق علیه السلام به من خطاب کرد و فرمود: فضیلت آن ها بر تو بیشتر از
فضیلتى است ، که تو بر آن ها دارى .
اظهار داشتم : فدایت شوم ، چنین چیزى چطور ممکن است ؟!
در حالى که من و خانواده ام خدمتگذار و میزبان آن ها هستیم ؛ و من از مال خودم
به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذیرائى و انفاق مى نمایم !!
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون هنگامى که آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب
خداوند همراه با رزق و روزى فراوان میهمان تو مى گردند و زمانى که خواستند
بیرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت .(12)
قتبه اعشى - که یکى از دوستان امام صادق جعفر علیه السلام - است ، گوید:
روزى از روزها یکى از کودکان آن حضرت مریض شده بود، و من به قصد عیادتش حرکت
کردم ، حضرت را جلوى منزلش اندوهگین و غمناک دیدم .
عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت شوم ، حال فرزندت چگونه است ؟
حضرت فرمود: با همان حالتى که بوده است ، هنوز مریضى و ناراحتى او بر همان حالت
ادامه دارد.
بعد از آن ، حضرت سریع به داخل منزل خود رفت ؛ و چون ساعتى گذشت از منزل بیرون
آمد در حالتى که چهره اش باز و غم و اندوه در آن حضرت احساس نمى شد.
فکر کردم که بحمداللّه حال کودک بهبود یافته است ، لذا سؤ ال کردم : اى مولایم
! بفرمائید حال کودک چگونه است ؟
فرمود: راهى را که مى بایست برود، رفت .
عرض کردم : قربانت گردم ، در آن هنگامى که کودک زنده و مریض حال بود، شما را
غمگین و محزون مشاهده کردم ؛ ولى اکنون که او وفات یافت ، شما را در حالتى دیگر
مشاهده مى کنم ؟!
حضرت فرمود: اى قتبه ! ما خانواده اى هستیم که قبل از ورود بلا و مصیبت چاره
اندیشى مى نمائیم ؛ ولى زمانى که مصیبت اتفاق افتاد و واقع گردید تسلیم قضا و
قدر الهى مى باشیم و راضى به رضاى او هستیم ، بنابر این دیگر ناراحتى و اندوه
معنائى ندارد.(13)
و به دنباله همین روایت آمده است ، که حضرت فرمود: ما اهل بیت رسالت ، همچون
دیگران دوست داریم که خود و خانواده و اموالمان سالم باشد؛ امّا هنگامى که
اراده خداوند و قضا و قدر او فرا رسد، تسلیم امر حقّ گشته و راضى به مشیّت الهى
او هستیم .
طبق روایتى که در کتاب هاى معتبر وارد شده است :
در یکى از سال ها امام صادق علیه السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود،
براى انجام مناسک حجّ خانه خدا، به سوى مکّه معظّمه حرکت کردند.
در مسیر راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد
حاضر فرمود: چرا شما ما را سبک و بى ارزش مى کنید؟
یکى از افراد - که از اهالى خراسان بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست
و گفت : یاابن رسول اللّه ! به خداوند پناه مى بریم از این که خواسته باشیم به
شما بى اعتنائى و توهینى کرده و یا دستورات شما را عمل نکرده باشیم .
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چرا، تو خودت یکى از آن اشخاص هستى .
آن شخص گفت : پناه به خدا، من هیچ جسارت و توهینى نکرده ام .
حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بین راه که مى آمدى در نزدیکى جُحفه ، تو با آن
شخصى که مى گفت : مرا سوار کنید و با خود ببرید، چه کردى ؟
و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود کسر شاءن دانستى ؛ و حتّى سر خود
را بالا نکردى ؛ و او را سبک شمردى و با حالت بى اعتنائى از کنار او رد شدى .
و سپس حضرت در ادامه فرمایش خود افزود: هرکس به یک فرد مؤ من بى اعتنائى و بى
حرمتى کند، در حقیقت نسبت به ما بى اعتنائى کرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را
ضایع کرده است .(14)
مُعلّى بن خُنیس - که یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام و از راویان
حدیث است - حکایت کند:
در شبى تاریک و بارانى امام صادق علیه السلام از منزل خارج شد و به سوى محلّه
بنى ساعده روانه گشت ، من نیز به دنبال آن حضرت حرکت کردم .
در بین راه ، چیزى از دست آن حضرت روى زمین افتاد، فرمود: خداوندا! آن را به ما
باز گردان .
من جلو رفتم و سلام کردم ، حضرت پس از جواب سلام ، اظهار داشت : مُعلّى هستى ؟
عرض کردم : بلى ، فدایت شوم .
فرمود: در همین دور و بر دقّت کن و دستى روى زمین بکش ، اگر چیزى پیدا کردى ،
آن را بردار و به من بده .
مُعلّى گوید: مقدارى تفحّص کردم و روى زمین را جستجو نمودم تا آن که زنبیلى را
یافتم که داخل آن نان بود، آن را برداشتم و تحویل امام صادق علیه السلام دادم و
عرض کردم : اى مولاى من ! اجازه بفرمائید من آن را حمل کنم و همراه شما بیاورم
؟
حضرت فرمود: خیر، من خودم براى این امر سزاوارترم ؛ ولیکن اگر مایل باشى مى
توانى با من همراهى کنى .
مُعلّى گفت : من نیز همراه امام صادق علیه السلام حرکت کردم تا آن که به محلّه
بنى ساعده رسیدیم ، افرادى را در آن جا دیدم که خوابیده بودند.
حضرت به هر یک از آن افراد که مى رسید، یک قرص نان از درون زنبیل برداشته و
کنار او مى گذاشت ؛ و به همین منوال تا آخرین نفر به هر کدام یک قرص نان داد؛ و
سپس با هم برگشتیم .
در بین راه ، به حضرت عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! آن ها که متوجّه نشدند و
شما را نشناختند؟!
فرمود: خیر، اگر مى خواستم متوجّه شوند، باید نمک هم برایشان مى آوردم ؛ و سپس
افزود: خداوند امور همه چیزها را از جهت محاسبه ، در اختیار ملائکه قرار داده
است مگر صدقه را، که مستقیما خودش آن را تحویل مى گیرد و مورد محاسبه و پاداش
قرار مى دهد.
پس از آن فرمود: پدرم امام محمّد باقر علیه السلام هرگاه
صدقه اى به فقیر مى داد، آن را در دست فقیر مى گذاشت و دست خود را مى بوسید؛
چون صدقه قبل از آن که به دست سائل و فقیر برسد، مورد توجّه خداوند قرار خواهد
گرفت .(15)
ابوجعفر خثعمى - که یکى از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت
کند:
روزى حضرت صادق علیه السلام کیسه اى که مقدار پنجاه دینار پول در آن بود، تحویل
من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سیّد بنى هاشم بده ؛ و به او نگو توسّط
چه کسى ارسال شده است .
خثعمى گوید: هنگامى که نزد آن شخص تهى دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم ،
پرسید: این پول از طرف چه کسى براى من فرستاده شده است ؟!
و سپس گفت : خداوند جزاى خیرش دهد. صاحب این کیسه ، هر چند وقت یک بار، مقدار
پولى را براى ما مى فرستد و ما زندگى خود را با آن تاءمین و سپرى مى کنیم ؛
ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتى که دارد، توجّهى به ما ندارد و چیزى براى ما
نمى فرستد، و هرگز به یاد ما فقراء نیست .(16)
(معناى داشتن اخلاص و ریاکار نبودن همین است ، که انسان
نزد خداوند شناخته شود، نه این که براى خدا شریک قرار دهد).
همچنین آورده اند:
شخصى خدمت امام جعفر صادق علیه السلام شرفیاب شد و به حضور حضرتش عرضه داشت :
یاابن رسول اللّه ! پسرعمویت به شما ناسزا گفته است و نسبت به شما بدگوئى مى
کند.
پس از آن که آن شخص سخن چین حرفش تمام شد، حضرت به کنیز خود فرمود تا اندکى آب
، براى وضو بیاورد؛ و چون وضو گرفت و شروع به خواندن نماز نمود، آن مرد گمان
کرد که حتما حضرت صادق علیه السلام براى پسرعمویش نفرین خواهد کرد؛ ولى برخلاف
تصوّر او، هنگامى که امام علیه السلام دو رکعت نماز خواند، دست به دعا برداشت و
براى پسرعموى خود چنین دعا نمود:
اى پروردگار من ! این حقّ من است و من او را بخشیدم ؛ و تو جود و کرمت از من
بیشتر مى باشد، او را ببخش و به واسطه این عملش مجازاتش مگردان ، با شنیدن این
دعا تعجّب آن مرد سخن چین برانگیخته شد؛ و با شرمندگى از جاى خود برخاست و رفت
.(17)
زرارة بن اعین حکایت کند:
روزى به منزل امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم ، فرزندش حضرت موسى کاظم
علیه السلام را در کنارش دیدم و جلوى ایشان جنازه اى - که روى آن پوشیده بود -
قرار داشت .
امام صادق علیه السلام فرمود: داود رقّى ، حمران و ابو بصیر را بگو که نزد من
آیند.
در همین بین مفضّل بن عمر - دربان حضرت - وارد شد و من براى انجام ماءموریّت
بیرون رفتم ؛ و پس از ساعتى به همراه آن افراد حضور امام علیه السلام بازگشتم و
مردم مرتّب به منزل حضرت رفت و آمد مى کردند.
امام صادق علیه السلام جلو آمد و در حضور جمعیّت - که حدود سى نفر بودند - خطاب
به داود رقّى کرد و فرمود: پارچه را از روى صورت فرزندم ، اسماعیل برطرف نما.
سپس اظهار داشت : اى داود! اسماعیل زنده است ، یا مرده ؟
داود پاسخ داد: او مرده است .
بعد از آن ، افراد یکى پس از دیگرى مى آمدند و صورت اسماعیل را مى دیدند و حضرت
همان سؤ ال را از آنان مى پرسید؛ و آنان مى گفتند: او مرده و از دنیا رفته است
.
آن گاه حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد بر اقرار این افراد باش ؛ و سپس دستور داد
تا جنازه اسماعیل را غسل داده و کفن نمایند.
و چون فارغ شدند، فرمود: اى مفضّل ! صورتش را باز کن و پس از آن سؤ ال نمود:
آیا او مرده است ، یا زنده ؟
و مفضّل گفت : او مرده است ، حضرت اظهار داشت : خداوندا! تو شاهد باش .
و سپس جنازه را جهت دفن حمل کردند؛ و هنگامى که جنازه را در قبر نهادند، امام
علیه السلام جلو آمد و به مفضّل فرمود: صورتش را باز کن تا تمام افراد ببینند
که او زنده است ، یا مرده ؟
و همگى شهادت دادند بر این که او مرده است .
آن گاه حضرت همچنین فرمود: خداوندا! تو شاهد بر گفته آن ها باش ، اى افراد حاضر!
شاهد و گواه باشید که به زودى گروهى به وسیله اسماعیل راه باطل را برگزینند و
گویند که او زنده است ؛ و امام و پیشوا خواهد بود.
آنان بدین وسیله مى خواهند نور خدا را خاموش کنند و در مقابل خلیفه و حجّت خدا
یعنى ؛ فرزندم ، موسى کاظم موضع بگیرند، ولیکن خداوند متعال نور خویش را به
اتمام مى رساند، گرچه مشرکان و بدخواهان نخواسته باشند.
و همین که خاک ها را داخل قبر ریختند، حضرت جلو آمد و اظهار داشت : چه کسى درون
این قبر زیر خاک پنهان گشت ؟
همگى گفتند: یاابن رسول اللّه ! فرزند شما اسماعیل بود، که پس از غسل و کفن در
این قبر دفن گردید.
و در پایان مراسم تدفین ، براى آخرین بار حضرت فرمود: خدایا! تو شاهد و گواه
باش ؛ و سپس دست حضرت موسى کاظم علیه السلام را گرفت و اظهار داشت : این فرزندم
خلیفه بر حقّ است ، بدانید که حقّ با او و نیز او با حقّ است ؛ و حقّ از نسل او
خواهد بود تا هنگامى که وارث زمین - یعنى ولىّ عصر، امام زمان (عجّل اللّه
تعالى فرجه الشریف )، آشکار گردد.(18)
رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِه
رحمت خدا بر عبّاس! ایثار کرد و کوشید و جان فداى برادرش کرد.
خصال ج1 ، ص68 - امالی(صدوق) ص 462
۲۶۵۰.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ( ـ آن گاه که دید جنازه اى [در تشییع] ، بالا و پایی ) : آرام باشید! با جنازه هایتان به آرامى حرکت کنید.
۲۶۵۱.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :اى ابو ذر! هر گاه در پى جنازه اى به راه افتادى ، باید عقلت با تفکّر و خشوع ، به آن مشغول شود و بدان که تو نیز به او مى پیوندى.
۲۶۵۲.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :بهترین تشییع کنندگانِ جنازه، کسى است که [خدا و مرگ و پس از مرگ را] بیشتر یاد کند و [نیز] کسى که تا جنازه [در گور] نهاده نشده ، ننشیند ... .
۲۶۵۳.الدعوات :پیامبر خدا ، هر گاه در پى جنازه اى مى رفت، اندوه او را فرا مى گرفت، بیشترْ حدیثِ نفْس مى کرد و کمتر سخن مى گفت.
۲ / ۱۶
به خاک سپارى
۲۶۵۴.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :مردگان خود را در میان مردمان نیک ، به خاک بسپارید؛ زیرا مرده نیز همچون زنده از همسایه بد رنج مى برد.
۲۶۵۵.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :چون مؤمن مى میرد، گورها از مرگ او زیبا (روشن) مى شوند و هیچ قطعه اى از خاک گورستان نیست، مگر این که آرزو مى کند او در آن جا دفن شود ، و هر گاه کافر مى میرد ، گورها از مرگ او تاریک مى شوند و هیچ قطعه اى از خاک گورستان نیست، مگر این که از تدفین او در خود ، به خدا پناه مى برد.
صفحه 126 |
ششمین آرزوى جبرئیل در این حدیث شریف این است که مى فرماید: اى کاش بشر بودم تا مى توانستم در تشییع جنازه شرکت نمایم.
در این باب روایات بسیارى است که ما به قسمتى از آنها اشاره مى کنیم:
1ـ امام باقر(علیه السلام) فرمود: حضرت موسى(علیه السلام) در مقام مناجات عرض کرد پروردگارا اجر و پاداش کسى که جنازه اى را تشییع نماید چیست؟
خطاب رسید اى موسى: هرگاه کسى جنازه اى را تشییع نماید فرشتگانى را براى او مأمور مى کنم که وقتى که از قبر خود برانگیخته مى شود با بیرقهایى تا صف محشر او را مشایعت نمایند.(1)
2ـ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هرگاه کسى جنازه اى را تشییع کند، به هر قدمى که برمى دارد ثواب صد هزار هزار حسنه در نامه عملش ثبت و صد هزار هزار گناه از نامه عملش محو مى شود و صد هزار هزار درجه برایش بالا مى رود. و اگر به نمازش شرکت کند صد هزار هزار فرشته به تشییع جنازه خودش شرکت مى کنند و براى او طلب مغفرت
صفحه 127 |
مى نمایند و چنانچه تا دفن میّت بماند همان فرشته ها تا روز قیامت براى او طلب آمرزش مى کنند.(1)
محدث قمّى در کتاب منتهى الآمال از زراره نقل مى کند که روزى امام باقر(علیه السلام)براى تشییع جنازه مردى از قریش حاضر شد و من هم در حضور آن بزرگوار بودم و عطاء که مرجع تقلید مکه بود نیز در میان جمعیت حضور داشت.
در این بین ناله و فریاد زنى بلند شد. عطا به آن زن گفت: خاموش باش و إلاّ ما باز مى گردیم. آن زن خاموش نشد و عطا مراجعت کرد.
من به حضرت گفتم عطا بازگشت، فرمود: براى چه؟ گفتم: این زن که بناى گریه و زارى را نهاد عطا به وى گفت: فریاد و بى قرارى منماى والا ما بر مى گردیم، آن زن از گریه و زارى خوددارى نکرد لذا عطا مراجعت نمود.
حضرت فرمود: بیا تا تشییع جنازه کنیم، اگر ما به وسیله باطل (که فریاد زدن آن زن باشد) برگردیم حق را (که تشییع جنازه آن مرد مسلمان باشد) اداء نکرده ایم.
زراره مى گوید: موقعى که از نماز میّت فراغت یافتیم وارث آن میّت به حضرت باقر(علیه السلام)گفت: خدا شما را رحمت کند برگردید که اجر زیادى بردید، زیرا شما نمى توانید پیاده روى کنید.
ولى امام باقر(علیه السلام) این پیشنهاد را نپذیرفت. من به آن بزرگوار عرض کردم: این مرد که به شما اجازه مراجعت داد و من هم در نظر دارم که از شما تقاضاى مراجعت نمایم (پس جا دارد که برگردیم).
امام(علیه السلام) در جوابم فرمود: مقصود خود را انجام بده، زیرا ما به اذن این مرد نیامده ایم
صفحه 128 |
تا با اجازه او مراجعت نماییم، بلکه ما این عمل را به منظور آن اجرى که خواهان آنیم انجام مى دهیم زیرا انسان به همان مقدارى که تشییع جنازه کند مأجور خواهد بود.
ابن شهرآشوب از موسى بن سیار روایت مى کند که گفت: من و حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام) موقعى که به دیوارهاى طوس نزدیک شدیم من صداى شیون و فغانى شنیدم وقتى به دنبال آن صدا رفتیم ناگاه با جنازه اى مواجه شدیم، در این اثنا دیدم مولاى من حضرت على بن موسى الرضا(علیه السلام) پا از رکاب تهى کرد و از اسب پیاده شد نزد آن جنازه رفت و آن را بلند کرد و به نحوى خود را به جنازه چسباند که برِه نوزاد، خود را به مادر مى چسباند.
پس از این جریان آن حضرت متوجه من شد و فرمود: اى موسى کسى که جنازه اى از دوستان ما را تشییع نماید به نحوى از گناه خارج مى شود که گویا تازه از مادر متولد شده باشد.
همین که آن جنازه را نزدیک قبر بر روى زمین نهادند دیدم حضرت رضا(علیه السلام)متوجه آن میت شد و مردم را کنار زد تا خویش را به جنازه رسانید و دست مبارک خود را بر سینه آن میّت نهاد و به او فرمود: اى فلان بن فلان! مژده باد تو را به بهشت، بعد از این ساعت وحشت و ترسى از براى تو نخواهد بود.
من به حضرت رضا گفتم: آیا شما این میت را مى شناسى در صورتى که تا کنون در این سرزمین نیامده اى؟!
فرمود: اى موسى! آیا نمى دانى که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه خواهد شد؟ چنانچه تقصیر و گناهى از ایشان به نظر ما برسد از خداى رؤف مى خواهیم که او را عفو فرماید و اگر عمل خوبى از او به نظر ما برسد از خداى سبحان تقاضا مى کنیم
صفحه 129 |
که اجر و پاداشى به او عطا فرماید!(1)
از این دو قصه و چند روایتى که در مورد تشییع جنازه نقل شد به خوبى اهمیت تشییع جنازه که ششمین آروزى جبرئیل است فهمیده مى شود و ما به همین مقدار در مورد تشییع جنازه بسنده مى کنیم و دنباله بحث را در مورد متفرقات موضوع مورد بحث پى مى گیریم.
در بخشهاى گذشته مسائلى را که چندان تناسب مستقیم با بحث اصلى نداشت به عنوان متفرقات نقل کردیم. در این بخش نیز مسائلى که به گونه اى مربوط به موضوع مى شود به عنوان متفرقات یادآور شده و بحث را در این بخش از حدیث به پایان مى بریم.
در بحث متفرقات این بخش برآنیم که از وصیت، توبه، عالم برزخ و قیامت به نحو اجمال و گذرا سخنى داشته باشیم. تا خوانندگان محترم از فایده بیشترى برخوردار گردند.
معاویة بن وهب مى گوید: شنیدم از امام صادق(علیه السلام) که فرمود: هرگاه بنده مؤمنى توبه کند، توبه نصوح، خداوند او را دوست مى دارد و در دنیا و آخرت گناهانش را مى پوشاند. عرض کردم چگونه گناهانش را مى پوشاند؟ فرمود: فراموشى مى دهد به آن دو ملکى که گناهان او را نوشته اند، و به اعضاء و جوارح او دستور مى دهد که آنچه از گناه او مى دانند کتمان کنند و به زمین هایى که بر روى آنها معصیت کرده وحى مى کند که
صفحه 130 |
مشاهدات خود را از گناهان او نادیده بگیرند، پس به این کیفیت خدا را ملاقات مى کند در حالى که هیچ گناهى براى او باقى نمانده باشد.(1)
در روایت آمده است که توبه نصوح عبارت است از اینکه انسان گنهکار تصمیم قطعى بگیرد که دیگر به گناه برنگردد. و باطنش مثل ظاهرش بلکه بهتر باشد.(2)
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: سزاوار نیست که مسلمانى شبى را صبح کند و حال آنکه وصیت نامه اش زیر سرش نباشد.
على(علیه السلام) مى فرماید: وصى مالت خودت باش و در مالت چنان عمل کن که دوست دارى بعد از تو آنچنان عمل نمایند. (یعنى آن کارى که مى خواهى بعد از تو انجام دهند خود نیز انجام ده)(3)
در خبر آمده است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به چشم درد سختى مبتلا شدند که صداى ناله آن حضرت بلند شد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به عیادت ایشان آمده، فرمود: این ناله در اثر کم صبرى است یا شدت درد؟ عرض کرد: هیچ وقت به این شدت دردى عارض من نشده بود. حضرت خبر وحشتناکى ذکر فرمود که امیرالمؤمنین(علیه السلام) چشم درد را فراموش کرد: و آن خبر این است.
صفحه 131 |
پیامبر فرمود: یا على جبرئیل به من خبر داد که وقتى عزرائیل براى قبض روح کافرى مى آید سیخهایى از آتش همراه او است که با آنها جان او را مى گیرد، پس جهنم (از این نحوه قبض روح) فریاد مى کشد.
امیرالمؤنین(علیه السلام) راست نشست و گفت: یا رسول الله حدیثى را که فرمودید تکرار فرمایید که درد چشم را فراموش کردم از ترس این خبر! آیا از امت شما هم کسى هست که به این کیفیت معذب شده و بمیرد؟ فرمود: آرى، سه طایفه از مسلمانانند که این قسم جان مى دهند 1ـ حاکم ستمگر 2ـ خورنده مال یتیم به ناحق 3ـ شهادت دهنده دروغ.(1)
کلینى به سند معتبر از ابوبصیر روایت کرده که گفت: از امام صادق(علیه السلام)پرسیدم آیا کسى هست که فشار قبر نداشته باشد؟
فرمود پناه مى برم به خدا (از فشار قبر زیرا) کمتر کسى یافت مى شود که فشار قبر نداشته باشد، به درستى که رقیه (دختر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)) را چون عثمان شهید کرد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر سر قبر او ایستاد و سر به سوى آسمان بلند کرد در حالى که اشک از چشمانش سرازیر بود بعد به مردم فرمود: بیادم آمد آنچه بر این مظلومه واقع شده برایش رقت کردم و از خداوند مهربان خواستم که او را به من ببخشد و فشار قبر به او نرسد، پس فرمود: بار خدایا بخاطر من فشار قبر را از رقیه بردار پس خداوند آن مظلومه را بخاطر آن حضرت بخشید.
سعد بن معاذ که یکى از صحابه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و فوق العاده نزد خدا و رسول
صفحه 132 |
احترام داشت موقع تشییع جنازه او پیغمبر شخصاً شرکت کرد تا جایى که با پاى برهنه حرکت مى کرد علاوه بر پیغمبر و مسلمین، هفتاد هزار فرشته به نماز و تشییع جنازه او حاضر شده بودند.
بعد از نماز، پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) خودش سعد را به خاک سپرد و مادرش جلو آمده گفت: مادر، بهشت گوارایت باد. پیامبر فرمود: از کجا مى دانى که فرزندنت اهل بهشت است؟ اینک سعد در فشار قبر است.
اصحاب پرسیدند یا رسول الله آیا مثل سعد هم در فشار قبر است؟ فرمود: آرى به واسطه بداخلاقى که در خانه با خانواده اش داشت.
اصبغ بن نباته گفت: مولایم امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در دروازه کوفه دیدم که مقابل صحرا ایستاده و مثل اینکه با کسى گفتگو مى کند. لکن کسى را نمى دیدم من هم ایستادم. مدتى گذشت خسته شدم نشستم و رفع خستگى کردم ولى هنوز صحبت امام(علیه السلام) ادامه داشت. عرض کردم یا امیرالمؤمنین با که سخن مى فرمایید؟ فرمود: با آنها که از دنیا رفته اند و در اینجا ساکنند.
عرض کردم روحشان هست یا جسدشان؟ فرمود: روحشان. و (اى کاش مى توانستى ببینى که) اگر مى دیدى چطور دور هم جمع شده و با هم انس گرفته و با یکدیگر اختلاط مى کنند و نعمت خدا را یاد مى نمایند.
همان طور که گفته شد وادى السلام محل ظهور و تجمع ارواح سعادتمند است. برهوت نیز صحراى خشک و بیابانى بى آب و علف مظهر دوزخ برزخى و محل عذاب
صفحه 133 |
ارواح کثیف و خبیث است. که با بیان یک حدیث مطلب به خوبى روشن تر مى شود.
روزى مردى وارد مجلس خاتم الانبیا(صلى الله علیه وآله وسلم) شد و اظهار وحشت کرد که چیز عجیبى دیده ام فرمود چه دیدى؟ عرض کرد زنم سخت مریض شد، به من گفتند اگر از چاهى که در برهوت است آب بیاورى خوب مى شود پس مهیاى تهیه آب از چاه برهوت شدم و با خود مشکى و قدحى برداشتم که از آن آب در مشک بریزم و آنجا رفتم صحراى وحشتناکى را دیدم با اینکه خیلى ترسیدم ولى مقاومت کردم و براى آوردن آب در جستجوى چاه بودم ناگهان از سمت بالا چیزى مثل زنجیر صدا داد و پایین آمد دیدم شخصى است و مى گوید مرا سیراب کن که هلاک شدم چون سربلند کردم قدح آب را به او دهم دیدم مردیست که زنجیر به گردن او است و تا خواستم به او آب دهم او را کشاندند بالا، تا نزدیک قرص آفتاب دو مرتبه خواستم مشک را آب کنم دیدم پایین آمد و اظهار عطش کرد، خواستم ظرف آبى به او بدهم باز او را کشانیدند و بردند تا به قرص آفتاب سه مرتبه چنین شد و من سر مشک را بستم و به او آب ندادم، من ترسیدم و خدمت شما آمده ام ببینم این چه بود؟
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: این بدبخت قابیل فرزند (بزرگ) آدم است که برادرش هابیل را کشت و تا روز قیامت همین جا معذّب است تا در آخرت به جهنم واصل شود.
در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مروى است که وقتى که معاذ از معنى آیه: «یوم ینفخ فى الصور فتأتون افواجاً» پرسید حضرت فرمود: اى معاذ مطلب بزرگى را پرسیدى پس اشک مبارکش جارى شد و فرمود: اى معاذ گنهکاران امت من در روز قیامت ده صنف مى شوند که البته خداوند این ده صنفت را از جمله مسلمین جدا مى کند و صورتشان را تغییر مى دهد.
صفحه 134 |
عده اى به شکل میمون و بعضى به صورت خوک و پاره اى دست و پا بریده، برخى کور و گروهى کر و لالند و طایفه اى وارد محشر مى شوند در حالى که زبانشان را مى جوند و چرک از دهان آنها بیرون مى آید که اهل محشر از بوى آن ناراحت مى شوند و عده اى وارونه و سرنگون وارد محشر مى شوند و به همان حال آنها را مى برند و بعضى به شاخه هایى از آتش آویخته شده اند و دسته اى بوى گند آنها از مردار بیشتر است و دسته اى دیگر جبه هایى از قطران بر آنها پوشانیده به گونه اى که به پوستهایشان چسبیده باشد.
پرسیده شد اینها چه کسانى هستند؟
فرمود: آن کسى که به صورت میمون وارد محشر مى شود سخن چین است یعنى حرف این را براى آن و حرف آن را براى این مى آورد و از این طریق ایجاد فتنه و آشوب مى نمود.
و آن کس که به شکل خوک محشور مى شود خورنده حرام است. کسى است که مثلاً در کسبش کم فروشى کرده تقلب نماید و یا از راه قمار و معاملات حرام پولى به دست آورد و خلاصه آنچه که خوردنش حرام است مانند مشروبات الکلى و غیره استفاده کند.
و آن که سرنگون وارد محشر مى شود کسى است که رباخوارى کرده یعنى پول به کسى قرض داده که در هنگام وصول مبلغى بیشتر دریافت دارد و به اصطلاح امروز نزول خوار بوده.
و آن کس که زبانش را مى جود و چرک از دهانش بیرون مى آید، عالم بى عمل مى باشد، یعنى گفتارش غیر از کردارش هست.
و آن کس که دست و پا بریده وارد محشر مى شود کسى است که به همسایه اش آزار برساند.
و آن کس که کور وارد محشر مى شود، حاکم ستمگر و ناحق است.
صفحه 135 |
و آن کس که کر و لال محشور مى شود کسى است که در دنیا (خودپسند است) یعنى فقط کار خودش را قبول دارد و به عبارت دیگر جز از خودش از کسى راضى نیست.
و آن را که به شاخه اى از آتش آویزان مى کنند کسى است که براى خوش آیند پادشاهان مردم را گرفتار مى کند.
و اما آنهایى که بوى گندشان از مردار بیشتر است کسانى هستند که در دنیا به شهوترانى و استفاده از لذتهاى نامشروع مشغول بودند و حقوق واجبه الهى را که در مالشان بود (از قبیل خمس و زکات) ادا نمى کردند.
و امّا آنهایى که جُبّه هاى آتشین بر آنها پوشانیده مى شود کسانى هستند که بر مردم تکبر کرده فخر فروشى مى کنند.
از جمله امورى که ما بدان معتقدیم ثبت اعمال مى باشد که در چند جاى قرآن صریحاً مى فرماید: کرام الکاتبین اعمال را مى نویسند و در جاى دیگر مى فرماید: این دو ملک که مأمور ثبت اعمال هستند حتى کوچکترین حرفى را یادداشت مى نمایند (ما یلفظ من قول إلاّ لدیه رقیب عتید).(1)
راوى از امام(علیه السلام) مى پرسد از نیت خیر چگونه اطلاع پیدا مى کنند که یادداشت نمایند؟ حضرت فرمود: شخصى که نیت خیر مى کند بوى عطرى از او بلند مى شود که آنها مى فهمند و هرگاه نیّت شرّى نماید، از او بوى گندى بلند مى شود که این دو ملک از آن ناراحت مى شوند. پس اگر نیت خیرى کرد یک حسنه براى او نوشته مى شود و اگر انجام داد ده حسنه براى او نوشته مى شود.
صفحه 136 |
لکن گناه را اگر نیت بکند نمى نویسند و چنانچه انجام داد همان را مى نویسند.
لطف دیگر پروردگار آنکه هرگاه کسى گناهى کرد عتید که مى خواهد بنویسد رقیب مى گوید: مهلتش ده شاید پشیمان شده توبه نماید پس او را تا هفت ساعت مهلت مى دهند چنانچه توبه نکرد مى گویند چقدر بنده بى حیایى است آنگاه گناهش ثبت مى شود.
ظاهر روایات این است که هر کسى داراى دو کتاب است یک دفتر حسنات و یکى هم گناهان.
پس هر کس هرچه خوب و بد انجام دهد حتى در روایات آمده فوتى که به آتش مى کنند ثبت مى شود و در قرآن مجید هم در سوره طور مى فرماید: (کل شىء فعلوه فى الزبر و کل صغیر و کبیر مستطر) یعنى هر چه که انجام دهند در نامه اعمالشان خواهد آمد و از کوچک و بزرگ ثبت خواهد شد.
در کتاب لئالى الأخبار از پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مى کند که به اصحابش فرمود: آیا مى دانید مفلس کیست؟
گفتند: مفلس در بین ما کسى است که وجه نقد و اثاثیه و دارائى، هیچ نداشته باشد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: و اما این معنى مفلس نیست بلکه در حقیقت مفلس از امت من کسى است که در قیامت بیاید با نماز و روزه و زکات و حجّ. لیکن در دنیا به کسى فحش داده و یا مالى را از کسى خورده و یا خون شخصى را هدر داده، پس از حسناتش به این و آن داده مى شود. و چون حسناتش تمام شود و هنوز بدهکار باشد از گناهان بستانکار گرفته و به حساب او گذاشته مى شود.
این سؤالى است که در ذهن اغلب افراد خطور مى کند که چرا در قیامت عده اى براى
صفحه 137 |
همیشه در عذاب سخت و گوناگون به سر مى برند آیا این عذابهاى شدید با عدل خدا سازگار است؟
جواب بلى زیرا لازمه بى ایمانى و روى گردانیدن از خداوند و پیروى از شیطان و رؤساى گمراهى، همنشینى ابدى با آنها است و لازمه خوردن مال یتیم یا هر مال حرام دیگر برافروخته شدن آتش در باطن است. پس آتش جهنم از خود شخص است بلکه به نص قرآن مجید آتش گیره دوزخ خود مردم هستند که از آنها آتش افروخته مى شود.
اشکال دیگرى که به ذهن مى رسد این است که همیشگى بودن کافر در جهنم چگونه با عمر کوتاه دنیوى پنجاه یا شصت ساله سازگار است؟
جواب آن را امام صادق(علیه السلام) در پاسخ ابوهاشم که از همیشگى بودن در بهشت و دوزخ از حضرت پرسیده بود چنین فرمود: همیشگى بودن دوزخیان در دوزخ براى این است که نیتهاى آنها در دنیا این طور بوده که اگر همیشه در دنیا بودند همیشه معصیت خدا مى کردند و همیشگى بودن بهشتیان در بهشت براى این است که نیتهاى آنها این بود که اگر همیشه در دنیا مى ماندند هیچگاه از فرمان بردارى پروردگار سرپیچى نمى کردند پس نیتها است که سبب جاوید بودن بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ خواهد بود.
این بود خلاصه اى از عقاید امامیه درباره مرگ و عالم برزخ و قبر و قیامت که به عنوان متفرقات بحث تشییع جنازه از کتاب معاد مرحوم شهید آیت الله دستغیب اقتباس گردید.
صفحه 138 |
جابر بن عبدالله انصاری می گوید :
من بر پیامبر (ص) وارد شدم در حالی که حسن و حسین (ع) بر پشت آن حضرت سوار بودند و او با دست و پاهای خود راه می رفت و می فرمود : مرکب شما نیکو مرکبی است و شما نیز نیکو سوارانی هستید
بحار الانوار ج43 – ص286